این روزها حال هیچ کس خوب نیست، لبخند میزنیم اما غم از پشت نقابهای پوسیدهیمان بیرون زده است، شوخی میکنیم و درد از پشت هالهی خستگی نشسته بر قرنیههامون پیداست؛ حتی جوابِ "چطوری؟" هایمان هم دیگر مثلِ سوزِ بهمن سرد است، خوبمهایمان ناخوشیها را فریاد میکشند!
خدایمان را چسباندهایم یک گوشهی رینگ و محکم با چوب تقصیرها و تقدیرها میکوبیمش اما میدانیم آخر هم آنی که لَت و پارَش به خیابان میرسد ماییم، آنی که بینفس شده است و هیچ مسیحایی ذوق مردهاش را زنده نمیکند ماییم ، افتادهها ماییم ، خستهها ماییم ، کمآوردهها ماییم ، حتی جاماندهها هم ماییم .
سال هاست چشم دوختهایم به درهای بسته و منتظریم معجزهها در بزنند ، آخر خوانده بودیم که همیشه انتهای امید معجزهها از راه میرسند، غافل از اینکه درها را از درون قفل زدهاند و کلیدها را پشت قلههای بلند دماوند گم کردهاند .
کسی چه میداند؟ شاید معجزهها پشتِ در منتظر گشایشاند .
+ ایام فاطمیه، شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلامالله علیها) تسلیت!
درباره این سایت