حالم حالِ آن برگِ زردِ در آستانهی سقوط است که بر بلندترین شاخهی افرا نشسته؛ پر از افسوس روزهای رفته و فصلهایی که بیرنگ و تار گذشت .
و اینک پاییز و روزهای خزان زده، ایستاده بر لبهی پرتگاه ، پر از فریاد رفتن . پر از فریاد مرگ!
+ ای آنکه مرا بردهای از یاد کجایی؟ . بیگانه شدی، دست مریزاد، کجایی؟
درباره این سایت