هیچ وقت عاشق تابستان نبودهام، نه تنها عاشق که هیچگاه دوستدارش هم نبودهام، تابستان برای من یعنی ظهرهای گرم و سوزان مرداد و شهریور، عصرهای حبس شده در خانه از ترس شرجی نفسگیر، سیلیهای بیرحمانهی تَشباد بر گونههای سرخ تیر، خلوت زود هنگام رخنه کردهی اوایل ظهر در دل شهر، تنهایی هراس انگیز و تشنگی عابر خسته در کوچه پسکوچههای سوزان، فریادهای گمشده در صدای کولر، شرشر عرق کارگر خستهی نشسته در سایه و هجوم وحشیانهی باد گرم بر تن نحیفش، پیراهن خیس و چسبیدهی رفتگر شهرداری و مامور همراه ماشین حمل زباله، تابش مستقیم آفتاب روی سر ماهیگیر پیر، کشاورز پخته با فصل خرماپزان، جثهی ضعیف و خستهی پسرک دستفروش کنار خیابان، صورت آفتاب سوختهی پیرزن و پیرمرد سبزی فروش بازار ترهبار. تابستان برای من یعنی تَش باد و شرجی و گرما و گرما و گرما.
+ من که هیچگاه تابستان و گرما را دوست نداشتهام اما اولینروزهای تابستان بر دوستدارن تابستان،فصل میوههای رنگارنگ،هوس گاه و بیگاه بستنی و یخمک و یخ در بهشت و فالوده، مبارک:)
عنوان: خورشیدترین تاب و تب تابستان . گرمای دلت همیشه مردادی باد!
درباره این سایت